با سلام خدمت کاربران محترم امروز قالب ازمایشی جدید رو قرار دادیم امیدواریم خوشتون بیاد 94/05/10
درخت دلتنگ تبر شد ...وقتی پرنده ها ،سیم های برق را به شاخه هایش ترجیح دادند ...
فرستنده:اکبر از خلخال 0935***4571
.
.
.
گفتی که چو خورشید زنم سوی تو پر/چون ماه شبی می کشم از پنجره سر/اندوه که خورشید شدی تنگ غروب/افسوس که مهتاب شدی وقت سحر
فرستنده:اکبر ار خلخال0935***4571
.
.
.
ببین من خیلی چیزا رو نمی دونم...اما یه چیز رو خیلی خوب می دونم... می دونم که خیلی دوستت دارم!
فرستنده:اکبر ار خلخال0935***4571
.
.
یارو داشت لره رومیزد میگفت:میکشمت اکبر. یکی ردشدگفت نزن گناه داره لره گفت:بزار بزنه منکه اکبر نیستم
فرستنده:اکبر ار خلخال0935***4571
.
.
.
پیرمردی صبح زود از خانهاش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد میشدند، به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند. پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: «باید ازت عکسبرداری بشه تا جایی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشه». پیرمرد غمگین شد؛ گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست. پرستاران از او دلیل عجلهاش را پرسیدند. پیرمرد گفت: "زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا میروم و صبحانه را با او می خورم. نمیخواهم دیر شود!" پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم. پیرمرد با اندوه گفت: "خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد؛ حتی مرا هم نمیشناسد!" پرستار با حیرت گفت: "وقتی که نمیداند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او میروید؟" پیرمرد با صدایی گرفته، به آرامی گفت: "اما من که میدانم او چه کسی است…!"
.
.
.
سهراب گفتی:چشمها را باید شست..... .شستم ولی !......... گفتی: جور دیگر باید دید.......دیدم ولی !.............. گفتی زیر باران باید رفت........رفتم ولی !............. او نه چشمهای خیس و شسته ام را..نه نگاه دیگرم را...هیچ کدام را ندید !!!! فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت: " دیوانه باران ندیده
.
.
.بعضی وقتها دلتون یه چیزی میگه عقلتون یه چیز دیگه،هر دوتا غلط زیادی میکنن، شما توجه کن ولایت فقیه چی میگه
فرستنده:اکبر از خلخال0935***4571
.
.
.
همیشه مثل پرنده ای باش که بر روی شاخه ای سست آواز میخواند، شاخه می لرزد ولی همچنان میخواند؛ چون ایمان دارد که پرواز میداند .
.
.
.
به کسی عشق بورز که لایق عشق باشه ، نه کسی که تشنه ی عشقه چون کسی که نشته است یه روزی سیراب میشه . . . **************** جرج آلن: اگر کسی را دوست داری، به او بگو. زیرا قلبها معمولاً با کلماتی که ناگفته میمانند،میشکنند **************** انسان بودن یعنی این که وقتی با کسی مشتاقانه کوهی رو بالا رفتی اما رو قله حس کردی که ازش بی نیاز شدی یادت نره که اون پایین چقدر بهش نیاز داشتی **************** سعی کن مثل خورشید زیاد نور ندی چون همه از نورت استفاده می کنن ولی اصلا نگات نمی کنن؛ سعی کن مثل ستاره کم نور بدی تا همه تو خلوت شباشون دنبالت بگردن **************** یاد گرفتم که : 1. با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند. 2. با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می کند . 3. از حسود دوری کنم چون حتی اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز هم از من بیزار خواهد بود . 4. تنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم **************** همه می خواهند روی قله کوه زندگی کنند، اما تمام شادی ها و پیشرفتها وقتی رخ می دهد که در حال بالا رفتن از کوه هستید **************** **************** فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد **************** آموخته ام که نمی توانم احساسم را انتخاب کنم، اما می توانم نحوه برخورد با آنرا انتخاب کنم **************** برای انسانهای بزرگ بن بست وجود ندارد. چون بر این باورند که: یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت **************** فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد...مهدی
.
.
.
Esme to baraye man moqadase/ta nafas tu sine parpar mizane/bavaram kon k faqat bavare to/mitune ghofle ghafas ro beshkane/manamo ye asemune bi dariq, manamo ye kore rahe nagozir/ey setareye shabaye mashreqi, pare parvaze mano azam nagir
.
.
.
دعايت مىكنم،روزى بفهمى/گرچه دورى از خدا،اما خدايت با تو نزديك است/دعايت مىكنم،روزى دلت بىكينه باشد،بىحسد/با عشق،بدانى جاى او در سينه هاى پاك ما پيداسشبانگاهى،تو هم با عشق با نجوا/بخوانى خالق خود را/اذان صبحگاهى،سينه ات را پر كند از نور/ببوسى سجده گاه خالق خود را/دعايت مىكنم،روزى خودت را گم كنى/پيدا شوى در او/دو دست خاليت را پركنى از حاجت و/با او بگويى:/بى تو اين معناى بودن،سخت بىمعناست
.
.
.
یادته زیر گنبد کبود؛ دو تا عاشق بودن و کلی حسود ؟ تقصیر همون حسودا بود که حالا شده (یکی بود یکی نبود).
.
.
.
تركهادريك سرقت مسلحانه آب سردكن يك بانك رابه جاي كاوصندوق دزديدندوآن راباقيمت سرسام آوري ب لرها فروختند.فرستنده :اکبر از خلخال 0935***4571
.
.
.
اگر زنِ دیگری مرد شما را دزدید، بهترین انتقام این است که به آن زن اجازه دهید که مردتان را نگه دارد؛ چون "مردان واقعی" امکان دزدیده شدن ندارند..... =====ஜ۩۞۩ஜ=====
.
.
.
لیست تلفن یک دختر : مامی ددی امیر "پرشیا" امیر "فرمانیه" مانی/ BMW /مهسا /جوجو عباس /گلدیس عباس /ایران زمین/ عباس عشقم /مهتاب /سعید خاله/ سعید پسر خاله/ مهتاب سعید /لیست تلفن یک پسر : بابا مامان /محسن/ دایی اکبر/ عمه فاطی /سحر عشقم /جواد قلیون/ اصغر کباب /خاله 1/ خاله 2 /خاله 3 /بابک ساقی بهنام/
.
.
.
قلب های سنگ من و تو معنی عشق و نفهمید
هیچی جز غرور نداشتیم چشمامون هیچی رو نمیدید
من خودم رو خوب شناختم توی زندون این احساس
دیگه فرصت ها تموم تو برو خودت رو بشناس
دیگه حرف هامون تموم رسیدیم به اخر خط
واسه ی شروع دیگه بنویس نقطه سر خط...
من شدم فراری از تو تو شدی فراری از من
ما شدیم دو تا اسیر و راه های فرار بسته ست!!
نویسنده:علیرضا از تربت حیدریه
راست میگن غریبی و غریبه ها رو میشناسی
راست میگن غم نشسته تو صدا رو میشناسی
یکی از بس که دلش تو غصه سوخته اومده
یکی هر هشت تا النگوشو فروخته اومده
بعضی ها از همه دنیا بریدن اومدن
بعضی ها تو این حرم تا به ابد موندنین
بعضی ها مثل منن مسافرن رفتنین
اومدم بغض صدامو بترکونم و برم
این ترانه نذریه این و بخونم و برم
در دو چشمش گناه میخندید
بر رخش نور ماه میخندید
در گذرگاه ان لبان خموش
شعله ای بی پناه میخندید
شرمنک و پراز نیازی گنگ
با نگاهی که رنگ مستی داشت
در دو چشمش نگاه کردم و گفت
باید از عشق حاصلی برداشت
سایه ای روی سایه ای خم شد
در نهانگاه راز پرورشب
نفسی روی گونه ای لغزید
بوسه ای شعله زد میان دو لب
مطلب ارسالی از مهناز